وقتی صرفاً از بعد مالی به مسأله نگاه شود چنین پنداشته خواهد شد که افزایش تولید منجر به کاهش هزینه میگردد. این امر بدون در نظر گرفتن توان فروش یک اشتباه خواهد بود. هرچند حسابداری اجناس ساخته شده فروش نرفته را جزء موجودی محصول به حساب آورده و قیمتهای سربار را بر آنها نیز تقسیم میکند ولی باید به خاطر داشت قیمتهای سربار فقط به آن محصولاتی که به فروش رسیده میتواند تقسیم شود.
در تویوتا همیشه به آن مقدار که میتواند به فروش برسد تولید میشود. بهتر است برای جا افتادن این مطلب به یک مثال نگاه کنیم:
- بهای فروش – بهای تمام شده = سود
- سود = بهای فروش – بهای تمام شده
- بهای فروش = بهای تمام شده + سود
در ظاهر این سه فرمول از یک جا آمده و هیچ تفاوتی با هم ندارند ولی باید بدانیم که در حالت اول شرکت در حالت رقابت قرار داشته و قیمت محصول توسط شخص سوم یعنی مشتری تعیین میگردد و در این حالت بهای تمام شده است که میزان سود را مشخص میکند.
در فرمول دوم میگوییم سود حاصل از فعالیت باید چه مقدار باشد و با این روش میزان آنر به قیمت تمام شده اضافه کرده و قیمت فروش حاصل میشود که در اینجا نکته این است که اگر نتوانستیم به قیمت فروش تعیین شده محصول را بفروشیم چه باید کرد.
در حالت سوم ما بهای فروش را تعیین کردهایم و قیمت تمام شده نیز مشخص شده و سود منصفانه در آن لحاظ گردیده که باز هم ایراد حالت دوم پیش میآید که اگر محصول به قیمت تعیین شده فروش نرفت چه بکنیم.
مشاهده میگردد که در زمان طراحی و اجرای یک پروژه جدید از یک قیمت فروش فرضی استفاده میشود که هیچ تضمینی برای آن نیست و به همین دلیل بسیاری از پروژهها در نیمه را ه شکست خورده به حساب میآید.
باید به یاد داشت که هزینه تولید برای این شناخته نمیشوند که در تعیین قیمت فروش به کار روند بلکه به این منظور مورد شناسایی قرار میگیرند تا در کاهش بهای تمام شده برای آنها راه کار شناسایی شود.