فهرست مطالب
مقدمه: خیانت بزرگی به نام «چارت درختی سنتی»
تصور کنید امروز صبح وارد شرکت یا کارخانه خود میشوید و ناگهان یک خبر شوکهکننده میشنوید: «تمام کارکنان شما، از مدیر تولید گرفته تا منشی و آبدارچی، همگی استعفا دادهاند.» هیچکس نمانده است. فقط شما هستید و ساختمان و ماشینآلات.
در این لحظه وحشتناک، اگر بخواهید کسبوکارتان را از نو بسازید، آیا باز هم دقیقاً همین آدمها را با همین وظایف استخدام میکنید؟ آیا باز هم برای «پسرخالهتان» که کار خاصی نمیکند اما مورد اعتماد است، یک واحد مستقل درست میکنید؟ یا اینکه این بار ساختار را طوری میچینید که منطقی، چابک و سودآور باشد؟
اکثر مدیران ایرانی، چارت سازمانی (Organizational Chart) را کاملاً اشتباه متوجه شدهاند. آنها چارت را بر اساس «آدمهای موجود» میکشند. آنها میگویند: «خب، آقای رضایی که قدیمی است و همهچیز را میداند، پس میشود مدیر داخلی. خانم محمدی هم که حسابدار است، اما کارهای فروش را هم خوب انجام میدهد، پس میشود مدیر مالی و فروش!»
این نامش «ساختار سازمانی» نیست؛ نامش «هرجوجرجِ مکتوب» است. تحقیقات منتشر شده در Harvard Business Review نشان میدهد که بسیاری از شکستهای تجاری، نه به خاطر محصول بد، بلکه به خاطر «طراحی ساختار نامناسب» و عدم هماهنگی نقشها رخ میدهند. این روش، بزرگترین مانع برای سیستم سازی کسب و کار است. چرا؟ چون شما ساختار را به «آدمها» گره زدهاید. اگر آقای رضایی فردا قهر کند و برود، یک حفره بزرگ در سازمان ایجاد میشود که هیچکس نمیداند چطور باید پر شود، چون آن جایگاه بر اساس «تخصص» طراحی نشده بود، بر اساس «شخصیت رضایی» ساخته شده بود.
در این مقاله جامع، میخواهیم یکبار برای همیشه این دیوار کج را خراب کنیم و مفهوم قدرتمندی به نام «چارت سازمانی عملکردی» (Functional Org Chart) را جایگزین کنیم. این همان رازی است که به برندهای بزرگی مثل مکدونالد، تویوتا و استارباکس اجازه داده تا هزاران شعبه را با کیفیت یکسان مدیریت کنند، بدون اینکه نگران باشند “اصغر آقا امروز حالش خوب است یا نه”.
بخش ۱: چارت سازمانی عملکردی دقیقاً چیست؟ (تفاوت باکس و شخص)
بیایید تعریفمان را از چارت عوض کنیم. در نگاه سنتی، چارت سازمانی یعنی لیستی از اینکه “کی رئیس کیست”. اما در نگاه سیستمسازی ناب و متدولوژی کتاب «افسانه کارآفرینی» (E-Myth)، تعریف متفاوت است:
چارت سازمانی عملکردی، نقشهی معماریِ ماشین کسبوکار شماست، قبل از اینکه کسی (حتی خودتان) در آن استخدام شود.
تفاوت کلیدی در این دو کلمه است: «عملکرد» در برابر «شخص».
۱.۱. فلسفه «باکسهای خالی»
در چارت عملکردی، ما با باکسهای خالی (Empty Boxes) شروع میکنیم. هر باکس نشاندهنده یک «وظیفه حیاتی» در کسبوکار است، نه یک انسان. برای مثال، هر کسبوکاری در دنیا، چه یک سوپرمارکت باشد چه یک کارخانه پتروشیمی، سه عملکرد اصلی دارد:
-
باید مشتری پیدا کند (بازاریابی و فروش)
-
باید محصول/خدمت را تحویل دهد (عملیات/تولید)
-
باید پول را مدیریت کند (مالی)
در چارت عملکردی، ما باکس «مدیر بازاریابی» را میکشیم، حتی اگر هنوز کسی را برای آن استخدام نکرده باشیم. این باکس آنجا میماند و منتظر است. این باکس وظایف مشخصی دارد (مثل تدوین استراتژی تبلیغات). حال ممکن است فعلاً خودِ شما (مدیرعامل) این نقش را بازی کنید. اشکالی ندارد! اما نکته اینجاست: شما در آن لحظه «مدیرعامل» نیستید؛ شما کارمندی هستید که در باکس «مدیر بازاریابی» نشسته است.
۱.۲. چرا این تفاوت مهم است؟
وقتی ساختار را بر اساس عملکرد میچینید، وابستگی به فرد از بین میرود.
-
در مدل سنتی: اگر مدیر فروش برود، دانش و ارتباطاتش را با خود میبرد و شما فلج میشوید.
-
در مدل عملکردی: قبل از اینکه مدیر فروش بیاید، شما وظایف، خروجیها و نحوه نوشتن SOP (لینک به مقاله SOP) مربوط به آن باکس را مشخص کردهاید. نفر جدید میآید و در “قالب” آماده قرار میگیرد.
بخش ۲: سه شخصیت درونی مدیر و تأثیر آن بر چارت (مدل مایکل گربر)
مایکل گربر در کتاب شاهکار «افسانه کارآفرینی (The E-Myth)»، ریشه تمام مشکلات ساختاری را در روانشناسی خودِ مدیر میداند. او میگوید هر صاحب کسبوکاری، در واقع سه نفر است که در یک بدن زندگی میکنند و مدام با هم میجنگند:
۱. شخصیت متخصص (The Technician)
این همان بخشی از شماست که “کار” را انجام میدهد. اگر کارخانه دارید، این بخش عاشق تعمیر دستگاه و بودن در خط تولید است. متخصص از جلسات، برنامهریزی و چارت متنفر است و میگوید: «این کاغذبازیها را ول کن، کار باید انجام شود!»
-
خطر: اگر متخصص بر چارت مسلط شود، شما چارتی میکشید که پر از جزئیات فنی است اما “آینده” ندارد. شما همیشه درگیر “انجام دادن” هستید نه “مدیریت کردن”.
۲. شخصیت مدیر (The Manager)
این بخش عاشق نظم، ثبات و گذشته است. او میخواهد همهچیز را مرتب کند. مدیر میخواهد چارت بکشد تا “کنترل” کند.
-
خطر: اگر مدیر بیش از حد مسلط شود، خلاقیت را میکشد و شرکت را تبدیل به یک اداره خشک میکند.
۳. شخصیت کارآفرین (The Entrepreneur)
این بخش، رویاپرداز است. او در آینده زندگی میکند و به دنبال فرصتهای جدید است. او چارت را میکشد تا بداند چطور میتواند خودش را از کار بیرون بکشد و شعبه دوم را بزند.
تعادل طلایی در طراحی چارت
یک چارت سازمانی عملکردی موفق، زمانی شکل میگیرد که شخصیت “کارآفرین” شما آن را طراحی کند، شخصیت “مدیر” شما بر اجرای آن نظارت کند و شخصیت “متخصص” شما (یا کارمندانتان) وظایف داخل باکسها را انجام دهند. اگر همین الان حس میکنید بیشتر وقتتان صرف کارهای یدی و تکراری میشود، یعنی شخصیت “متخصص” شما کودتا کرده و چارت سازمانی را گروگان گرفته است. برای رهایی از این وضعیت، باید ابتدا شناسایی اتلافها (Muda) را انجام دهید تا وقتتان آزاد شود و بتوانید به اتاق طراحی برگردید.
بخش ۳: راهنمای گامبهگام طراحی چارت سازمانی عملکردی
حالا بیایید آستینها را بالا بزنیم. کاغذ و قلم بردارید (یا نرمافزاری مثل Visio یا Lucidchart را باز کنید). ما میخواهیم ماشین کسبوکار شما را از نو طراحی کنیم.
گام اول: استعفا دهید!
بله، درست شنیدید. فرض کنید همین الان از تمام سمتهای خود استعفا دادهاید. اسم خودتان و تمام کارمندان را فراموش کنید. صفحه باید سفید باشد.
گام دوم: طراحی سه سطح اصلی
هر سازمانی باید سه سطح داشته باشد:
-
سهامداران (Shareholders): کسانی که پول گذاشتهاند و سود میخواهند (شاید خودتان باشید).
-
هیت مدیره (Board of Directors): کسانی که استراتژی کلان را تعیین میکنند.
-
مدیرعامل (CEO): تنها کسی که باید به هیئت مدیره پاسخگو باشد.
گام سوم: تفکیک واحدهای حیاتی (The Big Three)
زیر نظر مدیرعامل، معمولاً ۳ تا ۵ واحد اصلی وجود دارد. در اکثر کسبوکارهای SME (کوچک و متوسط) ایران، این واحدها عبارتند از:
-
مدیر بازاریابی و فروش (کسب درآمد): وظیفه: آوردن مشتری و بستن قرارداد.
-
مدیر عملیات (تحویل ارزش): وظیفه: تولید محصول، ارائه خدمات، لجستیک.
-
مدیر مالی و اداری (حفظ درآمد): وظیفه: حسابداری، منابع انسانی، قانونی.
نکته مهم: حتی اگر یک نفر هستید، باید این باکسها را بکشید.
گام چهارم: تعیین «نتیجه مورد انتظار» (Accountability) برای هر باکس
اینجا جایی است که متدولوژی EOS (کتاب Traction) وارد میشود. به جای اینکه بنویسید “شرح وظایف” (که لیستی طولانی و خستهکننده از کارهاست)، برای هر باکس ۳ تا ۵ «مسئولیت کلیدی» یا خروجی نهایی بنویسید.
-
مثال برای باکس مدیر تولید:
-
تحویل بهموقع سفارشات (OTD بالای ۹۵٪)
-
کاهش ضایعات به زیر ۲٪
-
نگهداری و تعمیرات دستگاهها
-
گام پنجم: اسمگذاری (استخدام مجدد)
حالا که چارت کامل شد (شاید ۲۰ باکس داشته باشید)، وقت آن است که اسمها را بنویسید.
-
در باکس مدیرعامل: اسم خودتان.
-
در باکس مدیر بازاریابی: شاید اسم خودتان (اگر هنوز مدیر بازاریابی ندارید).
-
در باکس مدیر تولید: اسم آقای ایکس.
شوکه شدید؟ احتمالاً میبینید که اسم شما در ۱۰ باکس مختلف نوشته شده است! تبریک میگویم. شما تازه با واقعیت روبرو شدید. تا دیروز فکر میکردید “مدیرعامل” هستید، اما الان میبینید که شما همزمان مدیر بازاریابی، مسئول خرید، مسئول کنترل کیفیت و حتی مسئول شبکه اجتماعی شرکت هستید.
این چارت به شما نشان میدهد که گلوگاه کجاست. اگر میخواهید رشد کنید، باید برنامهریزی کنید که کمکم اسم خودتان را از باکسهای پایین پاک کنید و آدمهای جدید را جایگزین کنید. این یعنی هدفگذاری واقعی برای استخدام.
بخش ۴: تیزر خودآزمایی (آیا شما مالک کسبوکارتان هستید یا کارمند آن؟)
تا اینجا فهمیدیم که چارت سازمانی فقط خطکشی نیست، بلکه آیینهای است که واقعیت مدیریتی شما را نشان میدهد. آیا میدانید دقیقاً در چند نقش مختلف درگیر هستید؟ آیا میدانید چقدر از وقتتان صرف کارهای “تکنسینی” (با ارزش پایین) میشود و چقدر صرف “کارآفرینی” (با ارزش بالا)؟
ما یک خودآزمایی تخصصی سیستمسازی طراحی کردهایم. با پاسخ دادن به چند سوال ساده، به شما میگوییم که آیا در حال ساختن یک “کسبوکار” هستید یا فقط برای خودتان یک “شغل سخت” دستوپاکردهاید. (این تست رایگان است و نتایجش میتواند نگاه شما را به مدیریت تغییر دهد).
بخش ۵: سه اشتباه مرگبار در طراحی چارت سازمانی (نسخه ایرانی)
در مشاورههایی که در کلینیک مدیر ناب داشتهایم، این سه الگو را بارها دیدهایم که باعث شکست سیستمسازی میشوند:
اشتباه ۱: طراحی چارت برای «آدم خوبها»
مثال: «آقای احمدی خیلی پسر خوبی است، حیف است برود. بیاییم یک واحد به اسم “پشتیبانی ویژه و هماهنگی امور خاص” درست کنیم که او مدیرش بشود!» نتیجه: شما یک عضو زائد (Appendage) به سازمان پیوند زدهاید که هیچ خروجی مشخصی ندارد و فقط منابع را میبلعد. در چارت عملکردی، هیچ باکسی بدون خروجی مالی یا عملیاتی وجود ندارد.
اشتباه ۲: گزارشدهی دوگانه (Dual Reporting)
مثال: «مسئول کنترل کیفیت هم باید به مدیر تولید گزارش بدهد، هم به من (مدیرعامل).» نتیجه: سردرگمی و فلج شدن تصمیمگیری. طبق اصول سیستمسازی، هر باکس باید فقط و فقط به یک باکس در بالا متصل باشد. اگر دو نفر رئیس باشند، در واقع هیچکس رئیس نیست.
اشتباه ۳: اشتباه گرفتن «مالکیت» با «مدیریت»
مثال: «چون برادرم شریک ۵۰ درصدی کارخانه است، پس حتماً باید مدیر بازرگانی باشد.» نتیجه: فاجعه! سهامدار بودن (مالکیت) ربطی به توانایی اجرایی (مدیریت) ندارد. برادر شما حق دارد سود سهامش را بگیرد، اما اگر توانایی فروش ندارد، نباید در باکس مدیر بازرگانی بنشیند. چارت عملکردی با کسی تعارف ندارد.
بخش ۶: ارتباط چارت سازمانی با استانداردسازی و SOP
چارت سازمانی، اسکلتبندی ساختمان شماست. اما دیوارهای این ساختمان با چه چیزی ساخته میشوند؟ با فرآیندها. وقتی شما باکس «مدیر انبار» را تعریف کردید، سوال بعدی این است: «این مدیر انبار دقیقاً چطور باید کالا را تحویل بگیرد؟ چطور رسید بزند؟»
اینجاست که باید سراغ استانداردسازی فرآیندهای کسب و کار بروید. هر باکس در چارت سازمانی شما، باید یک مجموعه از دستورالعملها (SOP) داشته باشد. در واقع، سیستمسازی یعنی:
-
طراحی چارت عملکردی (چه کسی؟)
-
طراحی فرآیندها و SOP (چه کاری و چگونه؟)
-
استخدام و آموزش (اجرا)
اگر چارت داشته باشید اما SOP نداشته باشید، آدمها میدانند مسئول چه چیزی هستند، اما نمیدانند چطور آن را با استاندارد شما انجام دهند.
نتیجهگیری: چارت سازمانی، سند آزادی شماست
طراحی چارت سازمانی عملکردی، شاید روی کاغذ یک تمرین ساده به نظر برسد، اما در عمل یکی از سختترین کارهای مدیریتی است. چرا؟ چون شما را مجبور میکند با واقعیتهای تلخ روبرو شوید. مجبور میشوید ببینید که کجاها کمبود نیرو دارید، کجاها نیروی اضافه دارید و چقدر خودتان گلوگاه شدهاید.
اما این سختی، بهای آزادی است. تا زمانی که این ماشین را روی کاغذ طراحی نکنید، هرگز نمیتوانید آن را در واقعیت بسازید. تا زمانی که این چارت تکمیل نشود، شما صاحب کسبوکار نیستید، بلکه گروگان آن هستید.
از همین امروز شروع کنید. یک کاغذ سفید بردارید، اسمها را فراموش کنید و ماشینی را طراحی کنید که لیاقت رویاهای شما را داشته باشد.
هنوز مطمئن نیستید که ساختار فعلی سازمانتان چقدر اصولی است؟ آیا حس میکنید در هزارتوی وظایف گم شدهاید و نمیدانید کدام مهره را باید جابجا کنید؟
پیشنهاد میکنیم همین حالا در «آزمون عارضهیابی سیستمسازی» شرکت کنید. این آزمون به شما نشان میدهد که:
-
چارت سازمانی شما چقدر با استانداردهای جهانی فاصله دارد.
-
کدام بخش از کسبوکارتان (بازاریابی، عملیات، مالی) پاشنه آشیل شماست.
-
و اولین قدم برای اصلاح ساختار چیست.
دیگر مقالات ناب
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0









